قرآن در باب معناي زندگي پيشنهادي ارائه ميدهد كه در واقع همان نظريه بيپيرايه و تحريف نشده اديان توحيدي است كه بر هدفداری كيهان و تقاضاي سرشت انسان تكيه دارد. به رغم وسوسه افكنيهاي داخلي و خارجي گذشته و تلاشهاي مستمر، گسترده و پر هزينه جهان شكل گرفته بر اصول روشنگري و رنسانس، ديدگاه قرآن همچنان با صلابت، سلامت و قدرت در سيماي زندگي بخشي از جامعه بشري ميدرخشد و به ساير انسانها نيز نويد آرامش، آسايش و سعادت ميدهد.
جان هيك، خوشبینی كيهاني در اسلام را مستند به اين دادههاي قرآني ميداند كه در اول هر سوره كلمات به نام خداي بخشنده مهربان تكرار شده و نامهاي نود و نه گانه خداوند مشتمل است بر حب، احسان، لطف، رحمت، بخشش، گذشت، جود، شفقت (1)، ولي، غفار، وهاب، رزاق، صبور، كريم، ودود، محيي، عفو، رحيم، هادي و اين كه خداوند همه گناهان را ميآمرزد (2) و اراده او تحقق خواهد يافت، وي درباره اميدآفريني و قدرت جهتدهي و اميدآفريني اسلام ميگويد:
«در واقع واقعيت زندگي پس از مرگ و مواجهه با خداي بخشنده اما عادل، عموماً امروز در درون اسلام در قياس با يهوديت يا مسيحيت كه هر دوي آنها عميقاً از روشنگري اروپايي تأثير پذيرفتهاند، نيرومندتر است. اسلام به عنوان چارچوبي براي زندگي، صخره ثبات و استواري و سرچشمه ايمان و اعتماد ميليونها انسان بوده است كه اكثراً در آنچه كه اكنون جهان سوم ناميده ميشود زندگي ميكنند... اين ثبات از اطاعت نسبت به قانون الهي ناشي ميشود كه به توصيه نوعي شيوه زندگي كامل ميپردازد و در همان حال هنگامي كه انسان قصور ميورزد، در انتظار رحم و شفقت خداوند است. توكل و ايمان به خداوند مردان و زنان را از مصائب زندگي نجات ميبخشد.» (3)
جان هيك در آموزههاي اصيل اديان بزرگ جهان نسبت به معناي كل حيات، نوعي همانندي را مشاهده ميكند و بر اين باور است كه جهانبيني اديان ميتواند خاستگاه گرايشها، شيوه زندگي خاص و تعيّن هدف شمرده شود. (4) ولي امتياز اسلام در اين است كه هم اكنون به صورت عيني و ملموس مشغول ايفاي چنين نقشي در زندگي مسلمانان است. چنين مزيتي، ترسيم و تصوير هر چه بهتر نگاه قرآن را در رابطه با معناي زندگي، ضروري نشان ميدهد تا انسان مسلمان با تقليد از غرب، گرفتار درد بيمعنايي نگردد.
تصور كلي معنا
در تصور قرآن نظام كيهاني در خدمت انسان است تا در پرتو ارتباط با خدا به كمال مطلوب (5) و سعادت جاودانه برسد، به عبارت ديگر جهان به شمول سرشت انسان، وي را به سوي خدا ميخواند تا زندگیاش جهت پيدا كند. اين فراخواني در قالب بعثت و نبوت، شكل تشريح شده خود را بازمييابد تا فرصت سير تعالي طلبانه براي انسان بيش از پيش فراهم آيد.
اين كه آفرينش آسمانها و زمين و هر آنچه در آنهاست، هدفمند صورت گرفته است، در جاي جاي قرآن به چشم ميخورد و غايتمندي و حكيمانه بودن آفرينش آنها مورد تأكيد قرار ميگيرد. در آياتي، تذكر داده ميشود كه برخوردار زيستن انسان، جزء اهداف آفرينش هستي است و او ضمن استفاده از بركات كيهاني در جهت بهسازي زندگي اين جهاني، از طريق تماشاي نشانههاي نهفته در متن هستي، به شناخت خداوند نايل ميآيد. (6) در اين رابطه مطالعه دو آيه زير به عنوان نمونه كافي مينمايد كه ميگويد:
بيشك در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانههايي براي خردمندان است، همانا كه خدا را در حال ايستاده و نشسته و آنگاه كه بر پهلو خوابيدهاند، ياد ميكنند و در مورد آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند (و ميگويند) : پروردگارا! اينها را بيهوده نيافريدهاي! منزهي تو. ما را از عذاب آتش مصون دار.
خداوند همان كسي است كه دريا را مسخّر شما كرد تا كشتيها به فرمانش در آن حركت كنند و بتوانيد از فضل او بهره گيريد و شايد شكر نعمتهايش را به جا آوريد. او آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه را از سوي خودش مسخر شما ساخت، در اين نشانههايي است براي كساني كه ميانديشند.
نگاه هستي شناختي قرآن، خود انسان را نيز تجليگاه نشانههاي خداوند و خاستگاه رويكرد به او ميشناسد؛ به اين دليل كه در آفرينشش (همچون كل جهان) نشانههاي خدا و در سرشتش ميل به او نهفته است. آفرينش حكيمانه هر انسان و نداي وجدان او با هم زمينه رهايي از غفلت و ارتباطگيري فعال با خدا را فراهم ميآورد. بر اين اساس قرآن تمام دين خدا را پديده تعبيه شده در سرشت انسان دانسته و روي آوردن به آن را تسليم شدن به نداي ضمير خود او قلمداد ميكند.
پس روي خود را متوجه آيين خالص كن كه فطرت خداوندي است كه انسان را بر آن آفريده است.
رسالت آسماني كه شكل تبيين شده و سامان يافته هدايت آفرينش و سرشت انسان را به ارمغان آورده است، نيز دعوت به سوي خدا و پيامبر، دعوت كننده به سوي خدا نام گرفته است. تعابير «و داعيا الي اللَّه» (احزاب/46)؛ «و داعي اللَّه» (احقاف/32)؛ «ادعوا الي اللَّه» (يوسف/108)؛ گواه قرآني اين نامگذاري است. گويا انسان در غياب نبوت و بعثت پيامبران، گوش به نداي هستي و زمزمه سرشت خود نميدهد و خدا را هدف خود تلقي نمينمايد، در اثر اين غفلت در دام هدفهاي تخيلي اسير ميشود. بر اين اساس نوعي دوري و فاصله معنوي پديد ميآيد. با توجه به چنين واقعيت روحي، قرآن از عبارت بازگشت به سوي خدا استفاده نموده و از داشتن وسيله تقرب و نزديكي به او سخن ميگويد:
اي كساني كه ايمان آوردهايد! تقواي الهي پيشه نموده و در پي وسيله تقرب به او باشيد.
استفاده از حرف «الي» كه معناي اصلي آن بيان غايت است، در آيات مربوط به دعوت بازگشت به سوي خدا و استفاده از وسيله تقرب زا، اشاره به هدف نهايي بودن خداوند دارد همان گونه كه وسايل تقرب، اهداف ميانه و مقدماتي به حساب ميآيد. نشانهها و گرايشها در هستي و دعوت به بازگشت در بعثت، در صورت پذيرفته شدن، نخستين نگاه به معناي زندگي است. مؤمن تازه رسته از غفلت و سرگرمي به اهداف تخيلي، بايستي خود براي عملياتي شدن و جا افتادن معناي واقعي (خداجويي و خداخواهي) در صدد دستيابي به راهها و وسيله تقرب به خدا و بهکارگیری آن برآيد. كيهانشناسي قرآني، هستي را هدفمند، تحت كنترل هستي بخش و ذره ذرهي آن را در حال انجام دادن وظيفه ميشناسد. (7) بركات اين وظيفهشناسي به گونهاي در خدمت انسان قرار دارد. بر اساس چنين تئوري، بايدها و نبايدهاي زندگي در قرآن عنوان دعوت به همسويي و همنوايي با كل هستي را به خود ميگيرد و رعايت آنها وسيله تقرب به خداوند شمرده شده است. بايدها و نبايدها تمام ابعاد و صحنههاي زندگي را، حتي فعاليتهاي روحي را نيز فرا ميگيرد.
انسان معنا گرا در هر موقعيتي كه قرار دارد، بايد وظيفه خود را به صورت واقعبینانه بداند و با ياد خدا به آن عمل كند. اين روند تا آنجا قابل توسعه است كه در سراسر زندگي انسان جايي براي انگيزههاي جز خداجويي نباشد. پيامبر كه به چنين مرحلهاي از خداجويي رسيده بود، مأموريت يافت كه به قصد ارائه الگو، به مسلمانان، از اين راز پرده برداشته و خداوند را از آن رو كه پروردگار جهانيان است هدف زندگي خويش معرفي كند.
بگو نماز، عبادتها، زندگي و مرگم همه براي خداوند پروردگار جهانيان است.
بر پايه توضيحات گذشته، از نظر قرآن، خداوند آفريدگار هستي هدفمند، با طرح خواستههاي خود در قالب بايدها و نبايدها كه جلوه ربوبيت اوست، معنا بخش زندگي انسان و جلودار او در مسير بيانتهاي تكامل است.
ساز و كار عینیت دهی به معناي زندگي
قرآن به انسان ميآموزد كه با جديت در پي دست يابي به «صراط مستقيم» (حمد/6) و «سبيل اللَّه» (عنكبوت/69) باشد. هدف رسيدن يا نزديك شدن به مقصد و غايت است كه در مورد خداوند معناي خاص خود را دارد. بدين ترتيب بايد حقيقت راه رسيدن به مقام قرب و رابطه آن دو با غايت اصلي يعني خداوند شفافيت مناسب پيدا كند.
راه به سوي خدا، پيشينه سازي روش بندگي است كه حقيقت آن را قوانين و رفتار خداپسندانه و خداجويانه تشكيل ميدهد. در اين گونه زندگي تصميم بر اين است كه به اعمال نفوذ ساير نيروهاي انگيزهبخش از قبيل طاغوت، شيطان و هواي نفس كه در عرف قرآن معبود شناخته شدهاند پايان داده شود.
خداوند در قرآن هم مطلق دستورات و مقررات ديني را راه مستقيم به سوي خود معرفي ميكند (انعام/253 و 161 و 126) و هم تعبد و پاي بندي به آنها را (آلعمران/51 و مريم/36 و يس/61 و زخرف/64)؛ جمله «وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ» (يس/61) و مشابه آن، معنايي جز رعايت بايدها و نبايدهايي ندارد. هنگامي كه كاري (در حوزههاي ارتباط انسان با خودش، انسان با خدا، انسان با انسان و انسان با طبيعت) با ياد خدا انجام داده ميشود، انسان در حال عبادت است. (8) فعاليت با انگيزه الهي، تقرب و انس با خدا را در پي دارد. بنابراين به كارگيري عنوان صراط مستقيم در مورد دستورات و مقررات ديني (اعم از عبادي و اجتماعي) تعبير حقيقي نخواهد بود، آنها به علاوه رعايت خداجويانه، معناي درست راه مستقيم به سوي خدا را تحقق ميبخشد. عبادت به معناي ياد شده هدف خلقت جن و انسان شناخته شده است:
عبادت مقدمه براي هدف والاتري كه يقين نام دارد است. (9)
ياد اين نكته خالي از فايده نيست كه در تفكر اسلامي در اهداف مياني و مقدماتي، هدف غايي يعني شهود و حضور ياد خدا نيز به گونهاي مطرح است؛ بدون چنين شهودي عمل صالح كه نردبان تعالي شمرده شده است، شكل نميگيرد. ممكن است طرح عبادت به عنوان غايت خلقت نمايانگر اين حقيقت باشد كه هيچ گاه بندگي خالي از شهود نيست. بر اين اساس عبادت ميتواند هدف غايي شمرده شود.
الف. نقش و مراتب پرستش
بسياري از خداپرستان، پاي بندي به بايدها و نبايدهاي ارزشي را متكي بر سير و سلوك معنوي دانسته و گفتهاند كه در غياب شعائر و مناسك، احساس ژرفا داري حيات آدمي ناپديد ميشود (10) و جامعه را فساد و زوال تهديد ميكند. (11)
الكسيس كارل از ميان گونههاي مختلف سير و سلوك معنوي، نيايش را به مطالعه گرفته و آثار روحي و جسمي آن را معرفي كرده است، وي بر اين باور است كه حتي شكل طوطيوار و تمريني اين سلوك معنوي نيز زمينه كاملاً لازم روحي احساس عرفاني و اخلاقي را با هم فراهم ميآورد و در اثر آن در چهره نيايشگر، حس وظيفهشناسي، كمي حسد و شرارت و تا اندازهاي حس نيكي و خيرخواهي نسبت به ديگران، با ثبات نسبي، قابل مطالعه مينمايد. (12)
شايسته است كه براي ارزيابي بهتر درك و تصور اين طبيب، جراح، فيزيولوژيست و زيستشناس مشهور فرانسوي، از نقش نيايش، پارهاي از سخنان وي را در اين رابطه به مطالعه بگيريم:
«نيايش هنگامي كه مداوم و پرشور و حرارت است، تأثيرش بهتر آشكار ميشود... انسان خود را آنچنان كه هست ميبيند، از خود خواهياش، حرصش، گمراهيها و كجفكريهايش و از غرور و نخوتش پرده بر ميدارد، براي انجام تكليف اخلاقي رام ميشود، براي كسب خضوع فكري اقدام ميكند و در همين هنگام سلطنت پرجلال آمرزش در برابر او پديدار ميگردد.
رفته رفته يك صلح دروني، يك هماهنگي و سازش خوش فعاليتهاي عصبي و اخلاقي، بزرگترین ظرفيت تحمل در برابر محروميت، اتهام، اندوه و قدرت شكستناپذير و سستي ناشناس بردباري در قبال از دست دادن همه چيز، درد، بيماري و مرگ؛ به سراغ وي ميآيد... نيايش خصائل خويش را با علامات بسيار مشخص و منحصر به فردي نشان ميدهد: صفاي نگاه، متانت رفتار، انبساط و شادي بي دغدغه، چهره پر از يقين، استعداد هدايت و نيز استقبال از حوادث، به سادگي در آغوش گرفتن يك سرباز يا يك شهيد مرگ را. اینهاست كه از وجود يك گنجينه پنهان در عمق جسم و روح ما حكايت ميكند... به نظر ميرسد كه نيايش انسانها را آن چنان رشد ميدهد كه جامهاي كه وراثت و محيط به قامتشان دوخته است برايشان كوتاه گردد، ملاقات با پروردگار آنها را از صلح و آرامش درون لبريز ميسازد به طوري كه شعشعه پرتو اين صلح، از چهرهشان نمودار است و آن را هر جا كه روند با خود ميبرند.» (13)
رشتهاي در گردنم افكنده دوست ميبرد هر جا كه خاطرخواه اوست
كارل، حقيقت نيايش را انس و ارتباط با خدا ميداند كه آثار و نتايج تربيتي و ارزشي متنوعي را به بار ميآورد؛ ولي در تعريف دعا، از عبارتهاي: كنش روح به سوي كانون غير مادي جهان، پرواز روح است به سوي خدا و نمودار كوشش انسان است براي ارتباط با آن وجود نامرئی (14)، سود ميبرد كه اشاره به معناخواهي اهل نيايش دارد. در اسلام نيز سير و سلوك تحت عنوان عبادت كه داراي قلمرو وسيعي است، به رسميت شناخته شده است. عبادت سر فصلهاي متعددي را زير پوشش خود دارد كه نيايش يكي از آنهاست؛ و ديگر عناوين زير مجموعه آن عبارت است از حج، نماز، روزه، خمس، زكات، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر، ذكر، زيارت و تلاوت قرآن كه هر كدام تعريف خاص خود را دارد. انسان مسلمان بدون چشمداشت مادي تحت عنوان واجب يا مستحب به طور شبانه روزي يا در طول سال یکبار، خداجويانه، انجام اين امور را وظيفه خود ميشناسد.
تمام مصداقهای عبادات اسلامي، با هدايت الهي و مديريت معصوم و مطابق ديدگاه انسان شناختي اسلام سامان يافته و در آنها با حفظ جوهره پرستش، به ابعاد مختلف زندگي دنيوي و سعادت اخروي نيز توجه شده است، ولي فلسفه اصلي آنها استحكام احساس شهود غيب، است. شهيد مطهري در توصيف عبادت ميگويد:
عبادت نردبان قرب است، معراج انسان است، تعالي روان است، پرواز روح است به سوي كانون نامرئي هستي، پرورش استعدادهاي روحي و ورزش نيروهاي ملكوتي انسان است، پيروزي روح بر بدن است، عاليترين عکسالعمل سپاسگزارانه انسان است از پديد آورنده خلقت، اظهار شيفتگي و عشق انسان است به كامل مطلق و جميل علي الاطلاق و بالاخره سلوك و سير الي اللَّه است. (15)
عبادت با تمام گونههايش اين كاركرد را دارد كه، یاد خدا را بيش از پيش در دلها زنده ميكند. در قرآن نماز بازتاب دهنده ياد خدا معرفي ميشود. (طه/14 و عنكبوت/45)، خود قرآن «ذكر» ناميده شده است. روزه، منشأ تقوا معرفي ميگردد كه تكيه بر ياد خدا دارد. با ياد خدا و رسوخ آن در اثر عبادت، پرده غفلت، هواپرستي، جهل و آرمانها و اهداف غير ارزشي كنار ميرود و دريچه چشم و گوش انسان بر روي حقايق گشوده شده و زمينه پيمودن راه بندگي در پهنه حيات فراهم ميگردد.
انّ اللَّه جعل الذكر جلاء للقلوب تسمع بعد الوقرة و تبصر بعد العشوة و تنقاد بعد المعاندة. (16)
خداوند، ياد خود را صيقل دلها قرار داده است، دلها بدين وسيله از پس كري، شنوا و از پي نابينايي، بينا و از پس سركشي و عناد، رام و سر به راه ميگردند. در حقيقت ياد خدا هم روشنايي بخش مسير راهپيمايي است و هم وسيله پيش روي به سوي مقام قرب الهي. علی (ع) ميفرمايد:
اللهم انّي اتقّرب اليك بذكرك (دعاي كميل).
پروردگارا من با ياد تو آهنگ نزديك شدن به تو را سر ميدهم.
گرايش به عبادت مراتبي دارد. در آغاز مسير و راه پيمايي، ياد خدا و ياد خود با هم به انسان انگيزه بندگي ميدهد، ترس از جهنم و اميد به بهشت خداوند، زمينه پرستش و بندگي را فراهم ميسازد. مؤمن آگاه در تلاش است كه از اين مرحله عبور كند وعاشقانه و خالصانه رو به خدا آورد. علی (ع) درباره سطوح مختلف خداجويي ميفرمايد:
بدون ترديد گروهي خداي را به انگيزه دريافت پاداش ميپرستيدند، اين عبادت تجارت پيشگان است و گروهي او را از ترس ميپرستند، اين عبادت برده صفتان است و گروهي او را براي آنكه او را سپاسگزاری كرده باشند، ميپرستند، اين عبادت آزادگان است.
سعدي، همين معنا را در قالب شعر به تصوير ميكشد:
خـلاف طـريـقـت بــود كــاولــيــا تـمـنـا كـنـنـد از خــدا جـــز خــدا
گر از دوست چشمت به احسان اوست تـو در بند خويشي نـه در بند دوسـت (18)
پرستشگر ميكوشد خود پرستش را كه عبارت است از جذب شدن به شعاع جاذبه الهي هدف قرار دهد تا موضوع بهشت و جهنم كنار رود. (19) سوز و گداز دستيابي به اين مرحله هدف گرايي، در زبان امامان معصوم اين گونه انعكاس يافته است:
الهي هب لي كمال الانقطاع اليك و أنر أبصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتي تخرق أبصار القلوب حجب النور فتصل الي معدن العظمة و تصير أرواحنا معلقة بعز قدسک. (20)
خداي من كمال و دلبستگي به خودت را به من ببخش و ديدگان دل ما را با پرتو نظر به خودت، نور بده تا ديده دلها، حجابهاي نور را بدرد و به معدن بزرگي برسد و ارواح ما به درگاه عزت تو آويخته گردد. اين مرتبه خداجويي در كلام اهل معنا، با قالبها و تعبيرهاي گوناگون در دسترس جويندگان راه كوي دوست، قرار گرفته است.
هدف نهايي آن است كه انسان از پل عبادت به مقصد يقين برسد... «واعبد ربك حتّي يأتيك اليقين» (حجر/99) يقين، همان نورانيت، شهود و صفاي باطن است كه اگر كسي به آن رسيد به هدف عبادت رسيده است و در نتيجه به هدف خلقت رسيده است. (21)
كمال انسان بالاتر است از حد مشتهيات حيواني و لو در جهان ديگر كه براي انسان، تأمين شود، بلكه در حد عبادتهاي شاكرانه و محبانه و عاشقانه است و آن وقت پرستش مفهومي برابر مفهوم عشق نسبت به حقيقت پيدا ميكند... هدف اصلي مرتبه پايين عبادت نيست بلكه مرتبه عالي آن است. هر كه بدان جا نرسيد، براي او اين مرتبه پايينتر از هيچ بهتر است. (22)
فحقيقة العبادة هي الغرض الأقصي من الخلقة ـ هي ان ينقطع العبد عن نفسه و عن كل شيء و يذكر ربه. (23)
حقيقت عبادت كه غرض نهايي آفرينش شمرده شده عبارت است از اين كه بنده از خود و هر چيز ديگر، بريده و به ياد پروردگارش باشد.
آويختگي عبد به معدن عظمت به گونهاي است كه روح، حوصله درنگ در تن را از دست ميدهد و دردناكترين مصيبت براي او خطر جدايي از خدا است.
امير راه طريقت، در ترسيم حالات روحي، اين سالكان راه يافته، ميگويد:
هجم بهم العلم علي حقيقة البصيرة و باشروا روح اليقين و استلانوا ما استوعره المترفون و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنيا بأبدان أرواحها معلقة بالمحلّ الأعلی. (24)
علمي كه بر پايه بينش كامل است بر قلبهاي آنان هجوم آورده است و آنان روح يقين را لمس كردهاند و آنچه را ناز پروردگان دشوار ديدهاند، آسان پذيرفتهاند و بدان چه، نادانان از آن رميدهاند، خو گرفتهاند، دنياگرايان را با تنهايي همنشینند كه ارواح آنها آويخته بالاترين جايگاه ميباشند.
لولا الاجل الذي كتب لهم لم تستقرّ أرواحهم في أجسادهم طرفةعين شوقاً الي الثواب و خوفا من العقاب. (25)
اگر اجل مقدرشان نميبود، ارواح آنها، از شدت شيفتگي به ثواب و ترس از عقاب، يك چشم بهم زدن، در بدنهاي خود، درنگ نميكردند.
فلئن صيرتني للعقوبات مع اعدائك و جمعت بيني و بين اهل بلائك و فرقت بيني و بين احبائك و اوليائك فهبني ياالهي و سيدي و مولاي و ربي صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقک. (26)
اگر به قصد كيفر دهي، مرا با دشمنان و مستحقان عذابت، همنشین ساختي و از دوستان و اولياي خود جدايم كردي، آن موقع، گيرم معبودم، آقايم، مولايم و پروردگارم بر عذابت صبر پيشه كردم پس درد فراق تو را چگونه تحمل كنم و بر آن صبر نمايم!
به هر حال راه آويختن خود به محل اعلا يا نفوذ در دایره جاذبه محبت الهي راهي جز رعايت مسائل عبادي و صالح سازي رفتار ندارد. قوتگيري روحيه تعبد، به الهي شدن كل وجود انسان منجر ميگردد. الهي شدن كل وجود يعني خدا خواهي با تمام فعاليتهاي روحي و جسمي ممكن در عرصههاي مختلف زندگي در قرآن با صراحت بيان شده است كه عمل صالح مؤمن را به خدا نزديك كند:
اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه (فاطر/10)
مؤمن معتقد به توحيد به سوي خدا بالا ميرود و عمل صالح وسيله بالا رفتن او است.
بر اساس سخني از پيامبر، خداوند ميفرمايد:
ما تحبّب الي عبد بشيء أحبّ الي مما افترضته عليه و انّه ليتقرب الي بالنوافل حتي احبه، فاذا احببته، كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به و يده التي يبطش بها، ان دعاني أجبته و إن سألني أعطيته. (27)
بين كارهايي كه بنده به قصد كسب محبتم انجام ميدهد، چيزي برايم دوست داشتنيتر از تكاليفي نيست كه بر او واجب كردهام ولی (او با انجام دادن نوافل و مستحبات) نيز در پي تقرب به من است تا جايي كه من او را مورد محبت قرار ميدهم، وقتي كه او را محبوب خود شناختم، من گوش او هستم كه به وسيله آن ميشنود، چشم او هستم كه به وسيله آن مشاهده ميكند، زبان او هستم كه با آن سخن ميگويد و دست او هستم كه با آن سختگيري ميكند، اگر مرا خواند اجابت ميكنم و اگر چيزي طلبيد، به او ميدهم.
در دايره محبت الهي، عشق رو به افزايش، اراده و قدرت تصميمگيري رو به نيرومندتر شدن و تمام وجود انسان مشغول كار خدايي است و جز عشق ورزي، گزينه ديگري ندارد و خستگي، نااميدي و احساس پوچي معنا ندارد.
چنين كساني به سوي كارهاي خير، سرعت ميگيرند و در انجام آنها سبقت ميجويند.
سختي و هزينهبري كارها، نه تنها بر روحيه پيشيگيري به سوي كارهاي خير، گزندي وارد نميكند كه فرصت ايثار و مجال جان فشاني، زمينه را براي فرمانروايي اين روحيه، آمادهتر ميكند، بدان دليل كه امتحان سختتر، پاداش چشم گيرتر دارد و بشارت تقرب بيشتر را همراه ميآورد:
به صابران بشارت بده آنان كه موقع تحمل مصيبت ميگويند: ما از خداييم و به سوي او باز ميگرديم اینها كساني هستند كه صلوات و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدايت يافتگانند.
ب. كارآمدي شناخت هستي
هستيشناسي با مؤلفههاي خداشناسي، انسانشناسي و معادشناسي با ويژگيهاي مورد پذيرش قرآن، عامل راهبردي ديگري است براي اجرايي شدن معناي زندگي در تصور و تفكر ديني با شناخت هر چه دقيقتر هستي، هر انساني، آمادگي بيشتري پيدا ميكند. كه بايدها و نبايدهاي مربوط به زندگي را به منظور دستيابي به مقام قرب الهي جامه عمل بپوشاند.
از نظر قرآن انساني كه خروش از اسارت اهداف خيالي و پنداري و جهل رهايي يافته است، وقتي به مطالعه هستي و هويت اشارهاي آن، ميپردازد و حكمت و هدفمندي را در پهنه آن مشاهده ميكند، به هدف آفرينش و فرجام كار خودش نيز پي ميبرد، گويا ضمن توجه به حكمت آفرينش كل هستي، به حكيمانه بودن آفرينش خودش نيز متوجه شده و ايمان پيدا ميكند به اين حقيقت كه اگر معادي و رستگاري جاوداني در كار نميبود اين همه سرمايهگذاري براي انسان بيهوده مينمود و خداوند منزه است از هستي دهي بيهوده:
آيا گمان كرديد شما را بيهوده آفريدهايم و به سوي ما باز نميگرديد.
خردمندان پاكيزه سرشت با مطالعه هستي پي ميبرند كه در حقيقت اين قيامت و بازگشت به خداست كه توجيه كننده خلقت اين عالم است. (28)
ولي انسانهاي تن داده به خواستههاي حيواني و اهداف پنداري، با ترديد افكني، ياد معاد را در ضمير خود ميشويند تا با دغدغه كمتر، هنجار شكني را پیشهشان قرار دهند:
بلكه انسان ميخواهد در تمام عمر گناه كند (از اينرو) ميپرسند قيامت كي خواهد بود!
چنين افرادي (گويا) بر اين پندارند كه اگر قيامت نباشد ولي بايدها و نبايدهاي ارزشي را رعايت كند، لذتهایی را بر خود حرام ميكند و زيان ميبيند. (29) ولي منطق دینداران، نگراني آنها را واهي دانسته ميگويند:
حتي در اين دنيا نيز صرفه باخدا باوري است. مؤمنان گر چه لذتهایی زيانمند را از دست ميدهند، به خوشحالي بالاتر دست مييابند و در زندگي به انسانهاي فروتن و درست كردار تبديل ميشوند. (30)
اما در رابطه با آخرت، دين و خرد با هم به انسان توصيه دارد كه بر اساس احتمال معاد عمل كند. بر اساس برهان شرط بندی پاسكال (رياضي دان، فيزيك دان، و متكلم فرانسوي 1662-1623 م) :
وجود خدا، حقانيت آموزههايي چون معاد اگر هم قابل اثبات يقيني نباشد، يگانه گزينه پذيرفتني است! چرا كه براي پرهيز از زيان احتمالي الحاد كه به مراتب بالاتر از سود يقيني آن است، چارهاي جز ايمان با سلوك مؤمنانه نيست. (31)
غزالي سخن مشابه دارد. ولي بعد از طرح ترديد ياد شده ميگويد:
بر تو واجب شد به حكم عقل كه راه شرع فرا پيشگيري كه خطر چون عظيم باشد به گمان ضعيف از وي بگريزند، چه اگر تو قصد طعام كني كه بخوري كسي گويد: ماري دهان، در اين طعام كرده است، تو دست باز كشي، اگر چه گمان آن بود كه وي دروغ ميگويد و براي آن ميگويد تا وي بخورد و لكن چون ممكن بود كه راست ميگويد. با خويشتن گويي: اگر نخورم رنج اين گرسنگي سهل است و اگر بخورم، نبايد كه او راست گفته باشد و من هلاك شوم. (32)
اين گونهاي از استدلال پيش از همه، در سخنان معصومان مطرح شده است. رواياتي در اين باب از امام علی (ع) (33) و امام صادق (ع) و امام رضا (ع) (34) در خور مطالعه است.
امام رضا علیهالسلام خطاب به زنديقي فرمود:
و ان كان القول قولكم... ألسنا و اياكم شرعاً سواء، لايضرنا ماصلينا و صمنا و زكينا و أقررنا... و ان كان القول قولنا ... قد هلكتم و نجونا.
اگر سخن شما درست باشد ما و شما همسان خواهيم بود و نماز، روزه، زكات، و اقرار ما زياني به ما نخواهد داشت و اگر سخن ما درست از آب درآمد، شما هلاك شدهايد و ما نجات يافتهايم.
در مطالعات انسان شناختي، لذتهاي معنوي حتي نزد بسياري از گرایشهای سكولاريستي پذيرفته شده است، يعني انسان از خدمت و احسان به ديگران لذت ميبرد اين احساس به عضو خاص و برقراري رابطه با يك ماده بيروني، حاصل نميشود بلكه با عمق روح و وجدان آدمي مربوط است. (35) ولي تفاوتي كه وجود دارد اين است كه اخلاق سكولار در پاسخ اين سؤال که چرا وقتي كه اخلاقي بودن به سود تو نيست و ميتواني با عمل خودخواهانه، زندگي را به نحو سودآوري به پيش بري، بايد اخلاقي باشي؛ با مشكل جدي رو به رو است. (36) زيرا لذت در نهايت بايد به خود انسان برگردد، لذت معنوي سكولار حكمت و علّتي در وجود خودش ندارد! ما وقتي كه حس ديني منشأ فعاليتهاي خيرخواهانه باشد، لذتهاي معنوي دوچندان ميشود؛ زيرا در نهايت ثمره اين فعاليتها به خود خيرخواه، برميگردد، حتي ايثار و پاكباختگي همراه با رنج و تلخيها براي وي دلپذیر ميشود، چون باور دارد كه خدا جبران ميكند. قرآن ميگويد:
و هر كار خيري را براي خود از پيش ميفرستيد، آن را نزد خدا خواهيد يافت.
زندگي در پرتو شناخت خداوند - به عنوان آفريدگار هستي و مجمع اسماء و صفات برتر و پيراسته از هر گونه نقص و كاستي كه انسان را خليفه و نمايش دهنده صفات علياي خود خوانده است (37) و اعتقاد به معاد عرصه بهرهگيري از ميزان خداگونه سازي حالات روحي و رفتار خود در دنيا و احساس دروني به نام وجدان كه در تمام انسانها زنده است و منشأ توقعات ارزشي است همزمان هم احساس مسئوليت به معناي واقعي كلمه به وجود ميآيد و هم روحيه تعالي خواهي يعني دستيابي به بلندترين و مقدسترين آرمانهای اخلاقي متكي بر محوريت آرمان توحيدي.
آرمان توحيدي كه در قالب گرايش و ايمان به خدا جريان دارد تمام الگوها و گرايشها، هدفها، آرزوها، دورنگريها، بلندپروازي بشري را يكجا قرار داده همه آنها را يكپارچه در پرتو الگوي والا و حقّي ارائه ميدهد كه وجودش سراسر علم و قدرت و عدل و رحمت و انتقام مطلق است. ديد روشن و تصوير واضح از چنين الگويي را ايدئولوژي توحيدي در اختيار ما ميگذارد. اين مكتب و بينش به ما آموزش ميدهد كه با صفات و اخلاق خدايي... به صورت يك سلسله راهنماييها و رهبريهاي عملي و به عنوان هدف عملي حركت خود و بالاخره در قالب نشانهها و علائم نصب شده در مسير و طريق طولاني از انسان تا خدا، برخورد، رفتار و همكاري كنيم. (38)
بر اين اساس حقيقت ميزان پيش روي و تقرب به خدا يك واقعيت عيني خواهد بود، انسان خداجو با پيمودن طريق طاعت واقعاً در حال طي كردن مراتب و درجات قرب پروردگار است، دائم وجودش شدت، قوت و كمال بيشتر پیدا میکند يعني علم، قدرت، حيات، مشيت و دايره نفوذ و تصرفش رو به ازدياد پيش ميرود. (39)
قرآن، خداوند را داراي قدرت و عزّت مطلق معرفي ميكند و به مؤمن توصيه دارد كه با عمل صالح سير تكاملي (يعني قدرتمندتر شدن) خويش را به سوي خدا دنبال نمايد:
كسي كه خواهان عزت است، تمام عزت نزد خداوند است (مؤمن معتقد به) سخنان پاكيزه به سوي او صعود ميكند و عمل صالح او را بالا ميبرد.
وقتي كه در اين نوع ازدياد وجودي، ركود و توقف به وجود ميآيد مرگ براي انسان بهتر از زنده ماندن است. امام صادق علیهالسلام در روايتي ميفرمايد:
من استوي يوماه فهو مغبون و من كان آخر يوميه خيرهما فهو مغبوط و من كان آخر يوميه شرهما فهو ملعون و من لم ير الزيادة في نفسه فهو الي النقصان و من كان الي النقصان فالموت خير له من الحياة. (40)
كسي كه دو روزش برابر است فريب خورده است. كسي كه روز اخير دو روزش بهتر از قبل باشد، مورد غبطه و رشك است، كسي كه روز اخير دو روزش بدتر از قبل باشد، او مورد لعنت است، كسي كه فزوني در نفس خود نميبيند روبه نقصان است و كسي كه رو به نقصان پيش ميرود، مرگ برايش بهتر از زنده ماندن است.
ازدياد وجودي به معنايي كه گذشت، حقيقت تقرب به خدا را تشكيل ميدهد كه هنگام نيت اعمال صالح و عبادي، تصورش واجب است. راغب اصفهاني از پژوهشگران چيرهدست حوزه معارف قرآني ميگويد:
قرب بنده به خدا در حقيقت عبارت است از اين كه بسياري از صفاتي را كه خدا را ميتوان بدان وصف كرد، از آن خود كند، هر چند اتصاف انسان به آن در حدي نباشد كه خدا بدان وصف ميشود، چون علم، حلم، رحمت و غنا و اين اتصاف به وسيله زدودن چركهايي چون جهل، خشم ناروا و نيازهاي بدني به قدر توان بشري است. (41)
به هر حال وقتي تحولات مثبت روحي بر پايه هستي شناختي توحيدگرايانه شكل گرفت، رفتار بيروني متناسب با خود را به ارمغان ميآورد. قرآن ميگويد:
كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي شَاكِلَتِهِ. (اسراء /84)
هر كس طبق ویژگیهای روحي خود عمل ميكند.
بازتاب زندگي با معنا
در زندگي معنادار و خداجويانه، نگاه انسان به هستي، به زندگي، به انسان يا انسانهاي ديگر و نگاه به خودش تغيير ميكند. بازتاب اين دگرگوني در دو حوزه حيات فردي و حيات اجتماعي قابل مطالعه و پيگيري است:
الفـ. اثر فردی
از نظر قرآن، زندگي انسان با دو واقعيت متفاوت قابل تصور است كه عبارت است از زندگي تهي از ياد خدا و زندگي متّكي بر خداخواهي. قرآن به قصد يادآوري عمق تفاوت اين دو نوع زندگي تأكيد دارد كه فلسفه بعثت، احياي انسان زنده است كه با شروع عمل به هدايت آسماني، آغاز ميگردد.
آيا كسي كه مرده بود، سپس او را زنده كرديم و نوري برايش قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه ميرود همانند كسي است كه در تاریکیها باشد و از آن خارج نگردد.
هر كس كار شايسته انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالي كه مؤمن است او را به حياتي پاك و دلپذیر زنده ميداريم و پاداش آنها را به بهترين اعمالي كه انجام ميدادند، خواهيم داد.
(خدا) هر كس را كه بازگردد، به سوي خودش هدايت ميكند، آنها كساني هستند كه ايمان آوردند و دلهایشان به ياد خدا مطمئن و آرام است، آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دلها آرامش پيدا ميكند.
آرامش روحي هديه ارزشمندي است كه خداوند به بندهاش ارزاني ميدارد و پاسدار آن است، حتي راضي نميشود كه وحشت هنگام مرگ، آن را به هم زند، از اين رو، اين نداي روحبخش الهي گوش بنده در حال جان دادن را، نوازش ميدهد و براي ابد آرامش روحي وي را تأمين ميكند:
تو اي روح آرامش يافته! به سوي پروردگارت بازگرد در حالي كه هم تو از او خشنودي و هم او از تو خشنود است پس در جمع بندگانم وارد شو و در بهشتم قدم گذار.
حيات واقعي، دلپذیر و زيبا شدن زندگي و آرامش روحي چگونه به وجود ميآيد؟
هستيشناسي توحيد محور، به احساسات، اراده، اهداف، آرمانها، اخلاق و رفتار، رنگ الهي ميدهد. اين رنگآميزي عامل ديگرگوني حيات، از وضعي به وضع ديگر است، در جهانشناسي كه قرآن به مؤمن آموزش ميدهد، خداوند با صفات: رحمان، مجيب، رحيم، ودود، محسن، قادر و... حمايتكننده، ياري رسان، هدايت كننده، پاداش دهنده انساني است كه كل آفرينش مسخر و در خدمت او است. اين همه نعمت به او انگيزه پرستش، رفتار عادلانه و برخورد خيرخواهانه را ميدهد كه قطعاً زيبايي ظاهر زندگي را همراه دارد و خوشبینی ديگران را به ارمغان ميآورد. كسي كه آفريدگار و تمام آفرينش را حامي خود ميشناسد، خود را در مسير تقرّب الي الله ميبيند، تمام زندگي خود را تلاشي در مسير سعادت ابدي تلقي ميكند و با ظهور خيرخواهانه در جامعه، خوشبینی اكثريت افراد جامعه را از آنِ خود ميداند، بيترديد احساس مصونيت، پيروزي و آرامش روحي ميكند. تنها نگراني كه به سراغ او ميآيد نگراني ناشي از قصور و كمكاري است كه عاملي است براي جديت بيشتر.
شهيد مطهري رحمهالله ميگويد:
حالت فرد با ايمان در كشور هستي مانند حالت فردي است كه در كشوري زندگي ميكند كه قوانين و تشكيلات و نظامات آن كشور را صحيح و عادلانه ميداند، به حسن نيّت گردانندگان كشور نيز ايمان دارد، قهراً زمينه ترقي و تعالي را براي خودش و همه افراد ديگر فراهم ميبيند و معتقد است كه تنها چيزي كه ممكن است موجب عقبماندگي او شود تنبلي و بيتجربگي خود او و انسانهاي مانند اوست... اين انديشه طبعاً او را به غيرت ميآورد و با خوشبینی و اميدواري به حركت و جنبش واميدارد. (42)
ب. اثر اجتماعي
وحدت و همياري در حيات اجتماعي گمشده تمام متفكران، سياستمداران و پژوهشگران حوزه فلسفه زندگي است. ضمن تأكيد بر ضرورت وحدت، براي تحقق آن هر كس سازوكاري را پيشنهاد ميكند. تولستوي كه كليد حل معمّا را در بيداري عقل جست و جو ميكند، ميگويد:
اگر حصول سعادت را به اين ميداني كه ديگران تو را بيش از خودشان دوست بدارند واجب است كه تو هم ديگران را بيش از خودت دوست بداری. (43)
فرانكل كه معتقد به معنادرماني است و معنا را در ضمير ناخودآگاه انسان جستوجو ميكند تا آن را در ضمير آگاه وي بكشاند، براي بقاي بشريت در كنار يكتاپرستي وحدت انسانيت را نيز لازم دانسته، ميگويد:
اميد به بقاي بشريت، زماني وجود خواهد داشت يا به شرطي است كه مردم به يك هشياري، آگاهي درباره وجوه مشترك در مقولات ارزششناسي برسند، يعني اين كه وجوه مشترك در آنچه مردم احساس ميكنند به حيات آنها ارزش زندگي كردن را ميبخشد... مسئله به اين ختم ميشود كه آيا ارزشها و معناهايي وجود دارند كه مردم، همه مردم بتوانند در آنها سهيم باشند... در آنها مشترك باشند. (44)
سخن قرآن در اين رابطه از هر ديدگاه ديگري، منطقيتر و عمليتر است. كلمه لا اله الاّ اللَّه و آيه:
تمام الگوهاي ناقص و باطل را كه موانع تعالي و تكامل انسان به حساب ميآيند، محكوم ميكند.
همه خدايان دروغين و بتنماهاي فرومايه و بيارزش را كه همچون گردنههايي بر سر راه انسان قرار دارند و مانع رسيدن او به خدا ميشوند، پاکسازی میکند و از سر راه برميدارد... انسان را [از اين قيد و بندها و حد و مرزهاي ساختگي آزادش ميسازد تا همواره در حركت و پويش باشد و از تلاش و تكاپو بازنايستد. (45)]
بدين ترتيب، توحيد، انسان را همزمان به آزادي معنوي و آزادي اجتماعي فرا میخواند، در هر دو بخش، روحيه آزادي و آزاديخواهي پا به پاي تعبد و تقرب رشد مينمايد. تحقق و عينيت خويها و صفات مهرباني، دلسوزي، احسان كه سرمشقگيري از خداوند، پاسخگويي به فطرت، تأمين كننده نيازهاي مادي و معنوي در دنيا و آخرت، شمرده ميشود، صحنه حيات اجتماعي را تبديل ميكند به صحنه تعاون و همياري متقابل. با تعاون همگاني در امير خيررساني، آرامش روحي بيشتر وحدت اجتماعي ريشهدارتر و پيشرفت در عرصههاي مختلف زندگي كه قرين رفاه عمومي است، امكانپذيرتر ميگردد. قرآن در مورد ترقي و رفاه جامعه مؤمن و خداجوي ميگويد:
اگر اهل شهرها و آباديها، ايمان ميآوردند و تقوا پيشه ميكردند، بركات آسمان و زمين را بر آنها ميگشوديم.
در جامعهاي كه تنها خداوند الگو و هدف شناخته شده، به يقين بر اساس فعليت صفات الهي در افراد، وحدت و همياري بيقيد و شرط، عينيت پيدا نموده و زمينه پيشرفت و تسخير طبيعت را
شکر گذار خداوند هستم از اینکه فرصتی برایم مهیا شد تا با ایجاد وبلاگ سبک زندگی اسلامی تلاش خود را در جهت اجرای قوانین اسلامی در زندگی تبلیغ کنم. امیدوارم خداوند نیز از این کارم خشنود شود.
و این جمله از قول مقام معظم رهبری پایان بخش سخنان من :
((سبک زندگی بخش اصلی و حقیقی " تمدن سازی نوین اسلامی" را تشکیل می دهد.))